گزارش 40 سال کار
|
||
شرح تجربه های کاری |
در همان روز نخست ورود به بلاروس و پس از بازدید از نمایشگاه اختصاصی جمهئری اسلامی ایران در بلاروس از سوی سفارت جمهوری اسلامی گروهی از جوانان تحصیل کرده در این کشور معرفی شدند تا بعنوان راهنما و مترجم تجار و شرکتهای ایرانی با شرکتها و موسسات بلاروس در کنار گروه ایرانی باشند.
چون در بلاروس مردم به زبانی روسی صحبت می کنند و حتی در ادارات و شرکتها کسی زبان انگلیسی و یا دیگر زبانها را نمی داند که البته یک استثناء هم برای ما پیدا شد و آن رئیس یک شرکت خصوصی بود که زبان آلمانی می دانست و من می توانستم با او به آلمانی صحبت کنم.
از آنجا که انتخاب آزاد بود من از بین آن گروه پزشک جوانی را انتخاب کردم. زیرا او پزشک بود و تا حدودی با کار تجهیزات پزشکی آشنایی داشت و داروها را می شناخت. در ضمن شخص فهمیده و مودبی بنظر می آمد.
اصولا من به دیگران احترام می گذارم و انتظار دارم به من نیز احترام گذارده شود. من در کار و زندگی اهل قلدری و پرخاشگری نیستم و طبعا فقط کسانی می توانند در اطراف من دوام بیاورند که دارنده این صفات نباشند.
به هر حال من نیز مشاور خود را انتخاب و در همان جلسه از او خواستم شرح کاملی از مقررات و سازمانهای حاکم بر قوانین بازرگانی را ارئه کند که پس از کسب اطلاعات از وی و مذاکره با یک تاجر ایرانی که سالها در بلاروس زندگی و کار کرده بود به این نتیجه رسیدم که هر نوع واردات به این کشور و هر نوع توزیع کالا در سطح وسیع در آن سرزمین به دو اداره فوق بستگی دارد.
به بیان دیگر اگر با لاترین مقام بازرگانی بلاروس هم صحبت می کردیم و قراری برای صادرات به آن کشور می گذاشتیم سرانجام باید با روسای این دو اداره به توافق می رسیدیم.
به همین علت از آن مشاور محترم خواستم که بلافاصله از مقام ارشد اداره نا ظر بر واردات برای من وقت ملاقات بگیرد. این در حالی بود که تجار و بازرگانان ایرانی با بازرگانان بلاروسی سرگرم مذاکره بودند که البته بازرگانان بلاروسی می بایست سرانجام باید به این ادارات می آمدند و توافق آنان را جلب می کردند.
از این ادارات اصلی ترین آن مربوط به وزارت خارجه بلاروس می شد و دیگری دو مرکز تهیه و توزیع دولتی بودند.
در همان دو روز نخست و پس از مذاکره با داروخانه های مرکزی شهر مینسک نیز متوجه شدم که داروهای ایرانی را می توان در حجم زیاد به آن کشور صادر کرد چون میزان نیازمندی بالا بود. در ضمن بعضی از تجهیزات پزشکی ساخت ایران نیز در آن کشور قابل فروش و بازاریابی بود.
ابتدا دو جلسه با مدیر اداره مربوط به وزارت خارجه داشتم و با توضیحات کافی او را متوجه ساختم که هلدینگی که ما متعلق به آن هستیم شرکتهای متعددو معظم دارویی در اختیار دارد که می تواند میزان وسیعی از نیازمندیهای بلاروس را تامین کنند. وی نیز وقتی از این توانایی اطلاع یافت تمایل خود را برای امضاء قراراداد اعلام نمود و من نیز روز چهارشنبه هفته را برای امضاء انتخاب نمودم. چون ترجیح می دادم که موضوع را به اطلاع مقامات ار شد ایرانی برسانم که از وزارت بازرگانی آمده و در معیت وزیر بودند.
ضمنا در طی دو روز با مدیران ارشد و اصلی دو مرکز تهیه توزیع دارو و تجهیزات ملاقات و مذاکره نموده و با آنان به توافقات مهمی رسیدیم. به این صورت که آنان یک سالن بزرگ با همه امکانات در احتیار شرکت ما بگذارند که همیشه در اختیار ما باشدو در آن داروها و تجهیزات ساخت ایران به نمایش گذارده شود.
این موضوع که با دو مرکز تهیه و توزیع دارو و تجهیزات کل بلاروس به توافق رسیده بودیم بعلاوه توافق با ادراه کنترل بازرگانی وزارت خارجه بقدری اهمیت داشت که وقتی با بازرگانان با سابقه ایرانی در بلاروس از آن صحبت می کردیم آنرا شبیه به خواب و خیال می دانستند.
درضمن در جلسه معارفه با بازرگانان بلاروسی با یک بازرگان بخش خصوصی موفق و ثروتمند آشنا شدم که بسیار علاقمند به تولید سرمهای طبی و و اکسن های تولیدی ایران در بلاروس بود.
استیاق وی سبب شد روز بعد با او توافقنامه ای امضاء کنم و او قبول کرد دو سوله هرکدام به مساحت 1000متر مربع در اختیار ما بگذارد و آنرا در متن توافقنامه نیز گنجاند و کپی نقشه های هر دو سوله و مدارک مربوطه را نیز به من تحویل داد. آنچه او می خواست این بود که ایران با همکاری بلاروس در آن محل ها سرم و واکسن های ایرانی تولید نماید.
بر این اساس ما ظرف چهار روز با چهار مرجع مهم در بلاروس برای صادرات به آن کشور به توافق رسیده بودیم. طی جلسه ای این موضوع را به اطلاع مسئولین وزارت بازرگانی رساندم که بسیار مورد تشویق و تمجید قرار گرفت و سفیر کشورمان نیز در این جلسه حضور داشت که اعلام پشتیبانی و حمایت نمود.
یعنی در پایان همان هفته چهار توافق نامه امضاء شده در دست من بود مضافا بر این که سه داروخانه مرکزی در بلاروس مصرا می خواستند که هر ماه دراوهای مورد نیاز آنان برایشان ارسال شود و آنان آمادگی داشتند یک ماه قبل از آن هزینه مربوطه را برای شرکت ارسال نمایند.
از آن روز به بعد و از زمان بازگشت به میهن عزیزبا پی گیری سفارت جمهوری اسلامی ایران در بلاروس و وزارت بازرگانی پیگر انجام توافقات بودند و دعوت می کردند تا در جلسات مربوطه و برای پیگیری کارها شرکت کنیم که من از طرف شرکت در آنها حضور می یافتم. از سوی دیگر با تولید کنندگان ایرانی مذاکره می کردم تا آنان را برای حضور در این عرصه بازرگانی آماده شوند.
ولی تغییرات در شرکت و کار زیاد خود شرکت که مجالی برای کسی باقی نمی گذارد و یا اختلاف سلیقه ها و ریسک پذیری مختلف در افراد باعث شد که پروژه ها متوقف شوند. یادم هست روزی فرا خوان شدم و به شخصی که اورا نمی شناختم توضیح دادند که من در سفر به بلاروس به چهار موافقت نامه دست یافته ام و در حالی که کپی قرار داد ها را به وی تحویل می دادند گفتند : این همکار ما خیلی زحمت کشیده و چهار موافقت نامه با مسئولین بازرگانی بلاروسی امضاد نموده است .ولی ما فرصت رسیدگی به این نوع کار ها را در آن کشور نداریم .ولی شما در آن کشور بسر می برید این پروژه ها را دنبال کنید و ما را در جریان بگذارید.
و دیگر خبری نشد
![]() |