استخدام در هواپیمایی پارس ایر،
و یا دومین شغل دوران زندگی من:
نخستین جایی که بطور رسمی پس از انجام خدمت وظیفه استخدام شدم هواپیمایی پارس ایر بود که در جنب فرودگاه بین المللی سابق تهران قرار داست.
این شرکت هواپیمایی پیش از انقلاب توسط تیمسار رفعت تاسیس شده بود و مدیران اصلی آن پسر ، دخترش و برادر همسرش بودند .
آخرین شخص از اشخاص نامبرده اگر چه خلبان ماهری بودو به اصطلاح استاد خلبان بشمار می آمد و دیگران را آموزش می داد ولی از لحاط اخلاقی رب النوع هوسرانی و بی بند و باری بود.
در آن زمان هواپیمایی پارس ایر تعدادی کارمند جوان جهت کار در بخشهای مختلف خود می پذیرفت.
به همین دلیل من نیز برای بخش مدارک فنی در خواست دادم و پس از مصاحبه که بزبان انگلیسی انجام شد بلافاصله پذیرفته شده و در بخش مدارک فنی مشغول بکار شدم.
مدارک موجود در آن بخش همه بزبان انگلیسی بودند و تسلط به این زبان از شرایط اصلی پذیرش بود.
در حقیقت کار من فنی نبود ولی باید مدارک و گزارشات فنی را که خلبانها و بخشهای دیگر ارائه می کردند مطالعه و گزارشی از آنها تهیه نموده و در زونکن های مربوطه بایکانی میکردم.
سر پرست بخش ما شخصی بنام آقای رحیمی بود که در امورفنی هواپیما بسیار وارد بودو در ضمن آشنایی کامل با این متون فنی داشت.
من هم از کار در آن بخش راضی بودم، البته برای مدتی کوتاه! چون می دانستم که با کار در بخش فنی یک شرکت بعنوان ناظر بر مدارک فنی نمی توانستم به آرزوهای خود تحقق بخشم.
یک توضیح شخصی و فنی بسیار بسیار مهم
راستش من زبانهای انگلیسی ، آلمانی و فرانسه را آموخته بودم که بتوانم در شرکتهای بزرگ تجاری کارکنم. شرکتهایی که انسان با کار در آنها با جهان تجارت سرو کار پیدا می کند ، با ملتها و فرهنگهای مختلف آشنا می شود، و به کشورهای مختلف سفر می کند.
باید اعتراف کنم که این تنها راهی بود که بوسیله آن می توانستم در جهان سیر و سفر داشته باشم ،جهانگردی کنم و در ضمن به کار آبرومندی مشغول باشم که کفاف هزینه من و خانواده ام را بدهد.
از این روی تا آنجا که توانسته بودم کتابهای مربوط به سفارشات بازرگانی خارجی را مطالعه کرده و تا سر حد توان بامکالمات و مکاتبات و ترجمه و نگارش به زبانهای فوق آشنا شده بودم.
ضرورت دارد که برای جوانان امروز توضیحی بدهم، بویژه برای آن دسته از جوانان که 20 بار در زیر کامیونها در فرانسه و یا جاهای دیگر مخفی می شوند تا برای مثا ل به انگلستان بروند.
اصلا نیاز به چنین کارهای خطرناک و دور از شان انسانی نیست.قدری دانش و مهارت می تواند در حالی که سوار بر وسایل نقلیه مدرن هستید با احترام و سر بلندی شما را به این نوع خواسته ها برساند.
این توضیح را نیز بدهم که در آن زمان و (حتی امروزه) نیز که تعداد زیادی می توانستند به ز بان انگلیسی صحبت کنند، ولی از هر ده هزار نفر فقط تعدادی محدود با مکاتبات به این زبان و نگارش نامه ها و مقالات و گزارشات آشنا بود.
در نتیجه تسلط من بر نگارش به انگلیسی ، فرانسه و یا آلمانی و یا ترجمه از متونی که به این زبانها بود باعث می شد که در هر شرکت که دارای بخش بازرگانی خارجی بود یعنی کار صادرات و واردات داشت بی مشکل و با حقوق خوب استخدام شود .
خوشبختانه این مزیت و امتیاز تا پایان دوره چهل و دوساله کار ی من مانند کلید ی طلایی و سحر آنیز در دستان و در اختیار من بو د.
امیدوار م این نوشتار ها بکار نوجوانان و جوانان کشور ما بیاید و اگر توجه ندارند بدانند که با کسب دانش و مهارت می توانند به آرزوهای خود برسند و پای بر عرصه کار و جهان بگذارند.
به هر روی باتوجه به آنچه ذکر شد نمی خواستم آن همه زحمت را به پای کارمندی در یک بخش فنی بریزم. چون کار در بخشهای مدیریت بازرگانی و صادرات و واردات و همراه با سفر به کشورها وسرزمینهای مختلف مشغولیت فکری مهم من بود.
البته من آینده را روشن می دیدم و باور داشتم آنچه بعنوان هدف در ذهن من جلوه گری می کند بزودی تحقق می یابد که همان نیز شد و من توانستم حدود 35 سال در همین زمینه کاری فعالیت داشته باشم.
یک حقیقت دیگر که باید به آن اشاره کنم این است که در آن زمان سفر بسیار آسان بود، بسیا ری از کشور ها ویزا نمی خواستند ، وتبلیغات تورها نشان می دادند که هفت کشور ار- وپایی و یا آسیایی و حتی امریکا و کانادا را می توانستند با ۲۰ یا ۳۰ هزار تومان و حتی خیلی کمتر از آن سیاحت کرد.
اما همان ۲۰ و یا ۳۰ هزار و حتی ۱۰ هزار تومان برای من که تازه استخدام شده بودم مبلغ سنگینی بود.
شاید فقط ۱۰ هزارتومان پول لازم بود تا در های آرزوها بروی من گشوده شوند ولی همین امکان نیز وجود نداشت.
چون ترجیح می دادم آن پول را با خانواده که همه هستی انسان هستند صرف کنم تا با مسافرت به دیگر کشورها!
نکته آزار دهنده این بود که در طی مدتی که در پارس ایر کار می کردم هرروز سیل مسافران خارجی بداخل ایران و سیل مسافران ایرانی عازم به دیگر کشورها را می دیدم که سوار هواپیما شده و به آرزوی خود می رسند، ولی من با این که محل کارم در چند قدمی پلکان هواپیما بود نمی توانستم سفر کنم.
پس به آرزوهای دیگر پرداختم!
خواند ن 3500 جلد کتاب
از آنجا که تنها آرزوی من فقط سفر به سرزمین های دیگر نبود به دیگر آرزوهای قابل دسترس پرداختم.
از جمله تحصیلات را ادامه داده ، به خواندن کتابهای مختلف و تکمیل زبانهای مختلف پرداختم.
چون عطش سیری ناپذیری در من برای دانستن وجود داشت. و همین باعث می گردید تا به مطالعه کتابهای مختلف از تاریخ ادیان گرفته تا فیزیک اتمی، از پزشکی گرفته تا تاریخ ایران و جهان ، سفرنامه ها و سرگذشت ها ،ادبیات و شعر وشاعری، تاریخ علم و دانش و تمدن بشری ، رمانها و داستانها ی مشهور جهان، حتی سرکی هم به دانشهای اکالت و غریبه بپردازم.
. من در یک وبلاگ که در دو سایت مشهور منتشر می شود، به بحث در باره ۳۵۰۰ جلد کتابی پرداخته ام که تا کنون خوانده ام. این بلاگها تحت عنوان :
رازهای کتابخانه من در بلاگفا و اسکای بلاگ منتشر شده می شود و تا کنون استقبال خوبی از آن به عمل امده است.
به ورزش کاراته روی آوردم
جادویی که کونگ فو بویژه آتشی که بروس لی با فیلمهایش در میان جوانان ایجاد کرده بود مرا نیز جذب ورزش کونگ فو بروش بروس لی یا همان جیت کاندو نمود.
حدود ۹ سال به این ورزش پرداختم که برای بدن ضعیف من سلامتی به ارمغان آورد.البته بعدها دریافتم که دویدنهای هرروزه و پیاده رویهای تند بهتر از هر ورزشی در ایجاد سلامت روح و جسم موثرند.
استعفا از کار در هواپیمایی
در ادبیات ما اصطلاحی وجود دارد که می گوید: "هرکسی را بهر کاری ساختند."، بنابر این اگر در آغاز زندگی و روند شغل یابی های نخستین ، جوینده کار به استعداد و علاقه خود توجه نکند سرانجام جز حسرت نصیب او نخواهد شد.
همانطور که گفتم من بعنوان مترجم بخش فنی به هواپیمای پارس ایر رفته بودم و از کارم تا حدی راضی بودم. اما روزی از من خواستند که به بخش دیسپچ بروم و در آنجا مشغول بکار شوم.
کار بخش دیسپچ تقریبا شبیه کار برجهای مراقبت پرواز فرودگاه است، البته در حجم خیلی کوچکتر و در ضمن این کاری بود که من ااصلا آن را دوست نداشتم .
علاوه بر آن سرپرست آن بخش برادر خانم تیمسار رفعت بود که از اخلاق و رفتارش صحبت کردم.
پس اشتباه بزرگ من در این بود که کاری را پذیرفتم که به آن هیچ نوع علاقه ای نداشتم . درضمن ، بخش تحت فرمان شخصی بود که مجسمه شهوترانی و تکبر بود.
البته و متاسفانه نیز اطلاعات پیشین هم به من داده نشده بو د که کار در آنجا چه گونه است و و این که مشکلات کار فراوان است. ازسوی دیگر خود من هم هیچ تجربه ای دراین کار نداشتم.
یعنی برخلاف کار قبلی که ترجمه و تهیه گزارش از مدارک فنی و سازماندهی آنان بود و من از آن سر در می آوردم، در این کار هیچ تجربه ای نداشتم.
به همین دلایل پس از مدتی احساس کردم اعصابم خرد شده و مشکلات این کار که بی حد و اندازه بود مرا خسته و روحم را آزرده کرده بود.
سرانجام عطای آن شغل را به لقایش بخشیده و استعفای خود را روی میز گذارده و آنجا را ترک کردم.
امروز می دانم که کار درستی کردم و هر گز از آن پشیمان نیستم.و گرنه امروزه نمی توانستم از چهل سابقه کاری مختلف با تجربه های مختلف و پیشرفتهای بهتر برای شما مطلب بنویسم.
اگر قرار بود دوران اصلی کار من حتی در همان بخش فنی بگذرد، دیگر خاطرات قابل توجهی پیش نمی آمد که از آن سخن بگویم.
اگر در بخش دیسپچ می ماندم ، فشار کار و بی علاقگی مرا در همان پنج شش سال اول منهدم کرده بود.
پیشنهاد دوستانه ام به نسل جوان این است که بهترین ترانه زندگی شما نخستین شغلی است که آنرا انتخاب می کنید. اگر این ترانه شور و شوق در شما بر نیانگیزد و شما را به وجد در نیاورد،یعنی اگر عاشق شغل خود و علاقمند به کار خود نباشید، زندگی انباشته از دلسردی را تجربه می کنید.
استعفا از کار در هواپیمایی
در ادبیات ما اصطلاحی وجود دارد که می گوید: "هرکسی را بهر کاری ساختند."، بنابر این اگر در آغاز زندگی و روند شغل یابی های نخستین ، جوینده کار به استعداد و علاقه خود توجه نکند سرانجام جز حسرت نصیب او نخواهد شد.
همانطور که گفتم من بعنوان مترجم بخش فنی به هواپیمای پارس ایر رفته بودم و از کارم تا حدی راضی بودم. اما روزی از من خواستند که به بخش دیسپچ بروم و در آنجا مشغول بکار شوم.
کار بخش دیسپچ تقریبا شبیه کار برجهای مراقبت پرواز فرودگاه است، البته در حجم خیلی کوچکتر و در ضمن این کاری بود که من ااصلا آن را دوست نداشتم .
علاوه بر آن سرپرست آن بخش برادر خانم تیمسار رفعت بود که از اخلاق و رفتارش صحبت کردم.
پس اشتباه بزرگ من در این بود که کاری را پذیرفتم که به آن هیچ نوع علاقه ای نداشتم . درضمن ، بخش تحت فرمان شخصی بود که مجسمه شهوترانی و تکبر بود.
البته و متاسفانه نیز اطلاعات پیشین هم به من داده نشده بو د که کار در آنجا چه گونه است و و این که مشکلات کار فراوان است. ازسوی دیگر خود من هم هیچ تجربه ای دراین کار نداشتم.
یعنی برخلاف کار قبلی که ترجمه و تهیه گزارش از مدارک فنی و سازماندهی آنان بود و من از آن سر در می آوردم، در این کار هیچ تجربه ای نداشتم.
به همین دلایل پس از مدتی احساس کردم اعصابم خرد شده و مشکلات این کار که بی حد و اندازه بود مرا خسته و روحم را آزرده کرده بود.
سرانجام عطای آن شغل را به لقایش بخشیده و استعفای خود را روی میز گذارده و آنجا را ترک کردم.
امروز می دانم که کار درستی کردم و هر گز از آن پشیمان نیستم.و گرنه امروزه نمی توانستم از چهل سابقه کاری مختلف با تجربه های مختلف و پیشرفتهای بهتر برای شما مطلب بنویسم.
اگر قرار بود دوران اصلی کار من حتی در همان بخش فنی بگذرد، دیگر خاطرات قابل توجهی پیش نمی آمد که از آن سخن بگویم.
اگر در بخش دیسپچ می ماندم ، فشار کار و بی علاقگی مرا در همان پنج شش سال اول منهدم کرده بود.
پیشنهاد دوستانه ام به نسل جوان این است که بهترین ترانه زندگی شما نخستین شغلی است که آنرا انتخاب می کنید. اگر این ترانه شور و شوق در شما بر نیانگیزد و شما را به وجد در نیاورد،یعنی اگر عاشق شغل خود و علاقمند به کار خود نباشید، جهنم را در همین دنیا تجربه می کنید.
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف