گزارش 40 سال کار
 
 
شرح تجربه های کاری
 

راز و رمز های مدیریت موفق

-اطلاعات و تجربه مورد نیار

از سوی دیگر کار بازرگانی به دانستن یک سری اصطلا حات و قواعد بین المللی نیاز دارد که بدون آشنایی با آنان درک متن یک اعتبار بانکی (Letter Of Credit) که خرید و فروش جهانی اغلب به مدد آن صورت می گیرد و درک نوع خرید و فروش -حمل -تحویل-شرایط ارسال و دریافت وجه از طریق بانک عیر ممکن می باشد.

برای مثال در فرمهای خرید و فروش بنام پروفرم و اینویس ، در اعتبارات بانکی و در مکاتباتی که بین فروشنده و خریدار رد و بدل می گردد اصطلاحاتی مانند ذیل وجود دارد :

E.X.W – F.C.A – F.A.S – F.O.B – C.F.R – C.I.F – C.P.T - C.I.P – D.A.F – D.E.S – D.E.Q – D.D.U – d.d.p

باید متذ کر شد که این اصطلااحات همگی بر اساس یک توافق بین المللی تجاری وضع شده است.

طبعا بدون درک معنای این اصطلاحات نمی توان کارهای بازرگانی خارجی اعم از صادرات و واردات را پیگیری کرد.

خوشبختانه به خاطر سپردن این اصطلاحات کار سختی نیست و بخصوص کسانی که با زبان خارجی مربوطه آشنایی دارند می توانند در اندک مدت همه اینها را بخاطر بسپرند.

این اصطلاحات که میزان مسئولیت فروشنده و حدود در خواستهای خریداررا نشان می دهد ، هسته اصلی یک خرید و فروش بین المللی را مشخص می کند.

باز هم تکرار می کنم که بدون آشنایی کامل بزبان بین المللی ازلحاظ(نوشتاری،مکاتبه،مکالمه،مکاتبه،

وسخنرانی ، بحث و گفتگو ، در ک متون بزبان انگلیسی، ) هیچکس نمی تواند یک مدیر بازرگانی بین المللی باشد. بویژه آنکه امروزه اینترنت میدان ارتباطات است و زبان اینترنت انگلیسی است.

این اصطلاحات بازرگانی بین المللی به (International Commercial Terms) معروف شده که توسط اتاق بازرگانی بین المللی(ICC) منتشر می گردد و در کتابی بنام اینکوترمز در ج شده اند که همه جا یافت می شود.

امور بانکی

بخشی دیگر از کار آشنایی با امور بانکی است البته نه به آن میزان که شما صد درصد یک متخصص امور بانکی باشید.

بلکه آشنایی با گشایش اعتبار در بانک و موارد ذیل از جمله این امورند:

- نحوه پیگیری آن تا زمان تایید شدن،

-و ارسال وجهی که شما برای فروشنده می فرستید،

- ارز مورد نظر فروشنده در پیام در ج شده باشد

-جهت حفظ منافع شرکت شما، بانک وجه را در زمانی که شما خواسته اید بر می دارد ،

-و نرخی که با آن ریال شما را به ارز تبدیل می کند درست محاسبه شده باشد .

به بیان دیگر: همه شرایطی که شما جهت گشایش اعتبار به بانک اعلام کرده اید در متن اعتبار که اصطلاحا سوئیفت نامیده می شوند بطور کامل گنجانده شود.

این هم برای خریدار و هم برم ای فروشنده بطور یکسان صدق می کند.

بدیهی است که چون سوئیفت به زبان انگلیسی می باشد کسی می تواند از عهده کار با آن برآید که با زبان انگلیسی آشنا ی کافی داشته باشد.

سوییفت

هر سوئئفت پیامهای استاندارد بانکی را در بر دارد که برای امور بانکی مشخص وضع شده اند و کلیه بانک های عضو سوئیفت ملزم به رعایت آنان می باشند. در مخابره این سوییفت از فرمتی خاص استفاده می شود.

برای آن گروه از خوانندگان که قصد دارند جدیدا به کار بازرگانی روی آورند این توضیح را می دهم که سوئیفت (SWIFT) انجمن ارتباط مالی بین بانکی بین المللی است که از حروف اول :

Society For Worldwide Interbank Financial Telecopmmunication

اقتباس شده است و ترجمه آن همان انجمن ارتباط بین بانکی بین المللی است که خود داستانی دارد.

مرکز سوئیفت در کشور بلژیک است. ظاهر قضیه این است که پس از جنگ جهانی دوم که حجم عملیات بانکی افزایش یافت و مشکلاتی بر سر ارسال پیامهای بانکی بوجود آمد حدود 60 کشور یک تعاونی ایجاد کردند که ارسال پیام متحد الشکل بانکی را ممکن سازد و به اصطلاح اتوماسیون سیستم بین المللی را همراه داشته باشدکه البته این کار از سال 1960 میلادی با سرمایه گذاری هفت کشور صورت گرفت .

یعنی کار دستی سنتی و قدیمی به شکل یک فرم پیام بین بانکی المللی در آمد که می بایست ار- سال پیام را در 365 روز سال و در 24 ساعت شبانه روز بین بانکها ممکن سازد و پیامها گم نشود( ادعای خود مرکز سویفت 99 در صد است) و استانداردهای لازم رعایت شده باشد و از سلیقه های شخصی جلوگیری شود و شناسایی پیام ها به ممکن باشد.

من نیز در بخش خود ابتدا سوئیفت های بانکی را خودم مطالعه می کردم و لی برای جلوگیری از بیکارماندن همکاران یکی دو نفر مسئول برای بررسی سوئیفتها تعیین کرده بودم و پس از مطالعه اگر موردی بنظرم رسیده بود روی آن می مشخص می کردم و در ضمن برروی همه آنها می نوشتم : لطفا بررسی لازم.!

چرا که ما در هر دوره زمانی حد اقل صد پرونده اعتباری در دست اقدام داشتیم و شرایط هر اعتبار در پروفرم و مکاتبات و قرار دادهای اولیه مشخص شده بود که همه اینها در پرونده های مربوط قرار داشتند.

از همان ابتدای ورود به شرکت و پذیرش مسیولیت از یکی از همکاران خواستم ورود هر پروفرم را که اصل و زیر بنای هر خرید و فروشی است در دفتری ثبت نموده و برای آن پرونده ای با شمار ه خاص در نظر گرفته شده و مشخصات مختصری از ن پروفرم در دفترچه درج گردد.

لذا منطقی آن بود که هر سوئیفت رسیده از بانک با شرایط خواسته شده و موجود در پرونده مطابقت شود.

جهت اطمینان از تعقیب درست کار از همکاران می خواستم تا اصل پرونده را همراه با سوییفت به نزد من بر گردانند و خودم و تا مدتی نیز یکی از همکاران دقیق و آشنا که تا مدتی در خدمتشان بودیم به تطبیق مدارک می پرداختیم تا آن که همکاران ذیربط به تسلط کافی در این زمینه برسند.

به همین دلیل و بخاطر حجم زیاد کاربرای ماه ها این نگارنده آخرین نفری بود که خسته و کوفته از شرکت خارج می شد.

امیر تهرانی

ح.ف

 |+| نوشته شده در  جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 12:26  توسط حسین فقهی  | 

چگونه مدیریت کنیم؟

-اطلاعات و تجربه مورد نیار

از سوی دیگر کار بازرگانی به دانستن یک سری اصطلا حات و قواعد بین المللی نیاز دارد که بدون آشنایی با آنان درک متن یک اعتبار بانکی (Letter Of Credit) که خرید و فروش جهانی اغلب به مدد آن صورت می گیرد و درک نوع خرید و فروش -حمل -تحویل-شرایط ارسال و دریافت وجه از طریق بانک عیر ممکن می باشد.

برای مثال در فرمهای خرید و فروش بنام پروفرم و اینویس ، در اعتبارات بانکی و در مکاتباتی که بین فروشنده و خریدار رد و بدل می گردد اصطلاحاتی مانند ذیل وجود دارد :

E.X.W – F.C.A – F.A.S – F.O.B – C.F.R – C.I.F – C.P.T - C.I.P – D.A.F – D.E.S – D.E.Q – D.D.U – d.d.p

باید متذ کر شد که این اصطلااحات همگی بر اساس یک توافق بین المللی تجاری وضع شده است.

طبعا بدون درک معنای این اصطلاحات نمی توان کارهای بازرگانی خارجی اعم از صادرات و واردات را پیگیری کرد.

خوشبختانه به خاطر سپردن این اصطلاحات کار سختی نیست و بخصوص کسانی که با زبان خارجی مربوطه آشنایی دارند می توانند در اندک مدت همه اینها را بخاطر بسپرند.

این اصطلاحات که میزان مسئولیت فروشنده و حدود در خواستهای خریداررا نشان می دهد ، هسته اصلی یک خرید و فروش بین المللی را مشخص می کند.

باز هم تکرار می کنم که بدون آشنایی کامل بزبان بین المللی ازلحاظ(نوشتاری،مکاتبه،مکالمه،مکاتبه،

وسخنرانی ، بحث و گفتگو ، در ک متون بزبان انگلیسی، ) هیچکس نمی تواند یک مدیر بازرگانی بین المللی باشد. بویژه آنکه امروزه اینترنت میدان ارتباطات است و زبان اینترنت انگلیسی است.

این اصطلاحات بازرگانی بین المللی به (International Commercial Terms) معروف شده که توسط اتاق بازرگانی بین المللی(ICC) منتشر می گردد و در کتابی بنام اینکوترمز در ج شده اند که همه جا یافت می شود.

امور بانکی

بخشی دیگر از کار آشنایی با امور بانکی است البته نه به آن میزان که شما صد درصد یک متخصص امور بانکی باشید.

بلکه آشنایی با گشایش اعتبار در بانک و موارد ذیل از جمله این امورند:

- نحوه پیگیری آن تا زمان تایید شدن،

-و ارسال وجهی که شما برای فروشنده می فرستید،

- ارز مورد نظر فروشنده در پیام در ج شده باشد

-جهت حفظ منافع شرکت شما، بانک وجه را در زمانی که شما خواسته اید بر می دارد ،

-و نرخی که با آن ریال شما را به ارز تبدیل می کند درست محاسبه شده باشد .

به بیان دیگر: همه شرایطی که شما جهت گشایش اعتبار به بانک اعلام کرده اید در متن اعتبار که اصطلاحا سوئیفت نامیده می شوند بطور کامل گنجانده شود.

این هم برای خریدار و هم برم ای فروشنده بطور یکسان صدق می کند.

بدیهی است که چون سوئیفت به زبان انگلیسی می باشد کسی می تواند از عهده کار با آن برآید که با زبان انگلیسی آشنا ی کافی داشته باشد.

سوییفت

هر سوئئفت پیامهای استاندارد بانکی را در بر دارد که برای امور بانکی مشخص وضع شده اند و کلیه بانک های عضو سوئیفت ملزم به رعایت آنان می باشند. در مخابره این سوییفت از فرمتی خاص استفاده می شود.

برای آن گروه از خوانندگان که قصد دارند جدیدا به کار بازرگانی روی آورند این توضیح را می دهم که سوئیفت (SWIFT) انجمن ارتباط مالی بین بانکی بین المللی است که از حروف اول :

Society For Worldwide Interbank Financial Telecopmmunication

اقتباس شده است و ترجمه آن همان انجمن ارتباط بین بانکی بین المللی است که خود داستانی دارد.

مرکز سوئیفت در کشور بلژیک است. ظاهر قضیه این است که پس از جنگ جهانی دوم که حجم عملیات بانکی افزایش یافت و مشکلاتی بر سر ارسال پیامهای بانکی بوجود آمد حدود 60 کشور یک تعاونی ایجاد کردند که ارسال پیام متحد الشکل بانکی را ممکن سازد و به اصطلاح اتوماسیون سیستم بین المللی را همراه داشته باشدکه البته این کار از سال 1960 میلادی با سرمایه گذاری هفت کشور صورت گرفت .

یعنی کار دستی سنتی و قدیمی به شکل یک فرم پیام بین بانکی المللی در آمد که می بایست ار- سال پیام را در 365 روز سال و در 24 ساعت شبانه روز بین بانکها ممکن سازد و پیامها گم نشود( ادعای خود مرکز سویفت 99 در صد است) و استانداردهای لازم رعایت شده باشد و از سلیقه های شخصی جلوگیری شود و شناسایی پیام ها به ممکن باشد.

من نیز در بخش خود ابتدا سوئیفت های بانکی را خودم مطالعه می کردم و لی برای جلوگیری از بیکارماندن همکاران یکی دو نفر مسئول برای بررسی سوئیفتها تعیین کرده بودم و پس از مطالعه اگر موردی بنظرم رسیده بود روی آن می مشخص می کردم و در ضمن برروی همه آنها می نوشتم : لطفا بررسی لازم.!

چرا که ما در هر دوره زمانی حد اقل صد پرونده اعتباری در دست اقدام داشتیم و شرایط هر اعتبار در پروفرم و مکاتبات و قرار دادهای اولیه مشخص شده بود که همه اینها در پرونده های مربوط قرار داشتند.

از همان ابتدای ورود به شرکت و پذیرش مسیولیت از یکی از همکاران خواستم ورود هر پروفرم را که اصل و زیر بنای هر خرید و فروشی است در دفتری ثبت نموده و برای آن پرونده ای با شمار ه خاص در نظر گرفته شده و مشخصات مختصری از ن پروفرم در دفترچه درج گردد.

لذا منطقی آن بود که هر سوئیفت رسیده از بانک با شرایط خواسته شده و موجود در پرونده مطابقت شود.

جهت اطمینان از تعقیب درست کار از همکاران می خواستم تا اصل پرونده را همراه با سوییفت به نزد من بر گردانند و خودم و تا مدتی نیز یکی از همکاران دقیق و آشنا که تا مدتی در خدمتشان بودیم به تطبیق مدارک می پرداختیم تا آن که همکاران ذیربط به تسلط کافی در این زمینه برسند.

به همین دلیل و بخاطر حجم زیاد کاربرای ماه ها این نگارنده آخرین نفری بود که خسته و کوفته از شرکت خارج می شد.

امیر تهرانی

ح.ف

امیر تهرانی

ح.ف

 |+| نوشته شده در  جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 11:50  توسط حسین فقهی  | 

حدود معلومات بازرگانی یک مدیر بازرگانی

شاید پاسخ به این پرسش ضرورت داشته باشد که اصولا حدود معلومات یک مدیر بازرگانی بین المللی باید تا چه حد باید باشد.

پرواضح است که مدیریت از " تدبیر" می آید و در وهله نخست یک مدیر بازرگانی و یا مدیر هر بخش و موسسه ای باید از روحیه مدیریتی برخوردار باشد که هم با خود انگشتری سلیمان را داشته باشد و هم عصای موسی!!!

در باره انگشتری سلیمان و عصای موسی پیش از این سخن گفتم و در اینجا فقط بصورت خلاصه می گویم :

"انگشتری سلیمان مظهر دانایی ، خرد و دانش است. این ویژگیها به یک"مدیر" امکان نظارت و آگاهی از حال بخش و یا شرکت تحت امر خود را می دهد."

عصای موَسی نیز همان سیاست دو بخشی تبدیل مخالف و دشمن از طریق قدرت و محبت به دوست است،و بخش دیگر آن دورنمودن طرف مخالف و دشمن اصلاح ناپذیر از بخش و یا حتی خودموسسه است .

بدین نحو اگر مدیری واقعا به خدمت و انجام وظیفه خود در مقام یک "مدیر" اعتقاد دارد و باور اکثریت نیز همین است، بنابراین او وظیفه دارد همکار مزاحم و مخرب را یا به بخش دیگر منتقل کند و یا روشی در پیش گیرد که این عنصر تخریب از شرکت و یا موسسه اخراج شود.

اگر مدیری از این ویژگیها بر خوردار نباشد او نمی تواند مدت طولانی بر سر کار خود بماند.

زبان جهانی

-تجارت و بازرگانی بین المللی نیاز به یک زبان جهانی دارد. پیش از این دوران جدید زبان فرانسه زبان جهانی بود. اکنون زبان انگلیسی زبان مورد استفاده مردم جهان در معاملات و ارتباطات بازرگانی می باشد.

-بنابر این مدیر بازرگانی باید از تسلط کامل بر این زبان که مکاتبات و مذاکرات با آن صورت می گیرد و اسناد و مدارک تجاری با آن نوشته می شود و عموما کاتالاگها و اطلاعات و قوانین با آن نوشته می شود آگاهی کافی داشته باشدو این از ضروریات اصلی است.

-بدین صورت که مدیربازرگانی باید بتواند در صورت لزوم به این زبان بحث و گفتگو کند ،چانه زنی نماید ،حتی سخن رانی کند - مکاتبه نماید –قرارداد بنویسد و به زبان و فرم و شکل قرار دادهای تجاری و فرم آن آشنا باشد

هم چنین او باید بتواند:

-شکواییه بنویسد

-تمجیدیه صادر کند

-و در صورت لزوم یا مدارک مربوطه و اسناد را خود ترجمه کندو یا اگر بعلت کمی وقت کار ترجمه را به همکار دیگری محول می کند ولی خود بتواند در نهایت از صحت و سقم ترجمه صورت گرفته سر در آورد.

-اطلااعات دیگر مورد نیاز مربوط به مراحل خرید خارجی می باشد که شامل جمع آوری اطلاعات در مورد منابع فروش کالا و تهیه لیست مقایسه ای قیمت و کیفیت کالا می گرددکه از منابع مختلف فروش تهیه می شود.

-تهیه پروفرم لازم که صورت فروش است و بر اساس آن قرار داد خریدو فروش توسط فروشنده تنطیم می شود یعنی قدم نخست در خرید کالا و اصلی ترین مدرک مورد نیاز برای کسب مجوزهای واردات و گشایش اعتبار در بانک می باشد که باید حسب توافق آنرا از فروشنده تهیه دریافت کرد.

-البته در صادرات این شما هستید که پروفرم را صادر می کنید.

- بر اساس همین پرفورما ست که در صورت لزوم اگر قراراست از یک اداره بخصوص مجوزی ورودی کسب شود که کار کنترل ورود کالا را بعهده دارد برای این مجوز در خواست لازم صورت می گیرد.

-بعضی از اوقات متخصصان این ادارات اطلاعات بیشتری می خواهند و شما یا یکی از همکارانتان و یا کسی که روی مسائل فنی کار کرده می بایست داده ها و مدارک مورد نیاز را به اداره مربوطه ارائه و از پس پاسخگویی بر آید.

یکی از مدیران عاملی که برای چندی در شرکت محل کار من ،مدیر عامل بود این نکته را گه گاه زمزمه می کرد که بخش بازرگانی و مدیر بازرگانی باید اطلاعات فنی لازم را برای هر دستگاه در ذهن داشته باشد.

و لی این انتظار ی غلط و شاید مغالطه کارانه بود. زیرا آخرین شرکتی که من در آن کار می کردم در زمینه تجهیزات پزشکی بصورت وسیع فعالیت داشت.

در حالیکه آشنایی با دستگاه های تجهیزات پزشکی که تعدادشان زیاد است نیاز به تحصیلات در این زمینه دارد و شخص باید از نزدیک با این دستگاه ها آشنا شده و دوره دیده باشد باشد تا بتواند به سئولات فنی پاسخ دهد.

در حالی که مدیر بازرگانی که امروز به واردات تجهیزات پزشکی مشغول است ممکن است به هر دلیل به شرکت دیگری برود که ماشین آلات راه سازی وارد می کند و یا خشکبار صادر کند.

بنابراین برای مدیر بازرگانی و رئیس سفارشات خارجی فقط اطلاعات عمومی و غیر تخصصی لازم است مگر آن که تعداد کالا های مورد بحث یکی و یا دوتا باشد که می توان اطلاعات عمومی در این ارتباط را در صورت نیازفراگرفت.

مدیر عاملی که به او اشاره کردم دیده بود که مثلا مدیر بازرگانی یک شرکت خصوصی که سالها در آن شرکت برروی فروش یکی دو دستگاه محدود کار کرده اطلاعات متوسطی را ارائه می کند به همین دلیل انتظار داشت و یا برای کنایه زدن به این حربه متوسل می شد و چنین سخنی می گفت که مثلا مدیر بازرگانی شرکت ما نیز باید اطلاعات فنی مثلا از ابزار جراحی گرفته تا دستگاه های ام آر آی را در ذهن داشته باشد.

البته از چنین شخصی انتظار چندانی نمی رفت چون او یک حسابدار معمولی بود که بعنوان مدیر عامل یک شرکت بزرگ و معظم با زمینه کاری تخصصی و بازرگانی انتخاب شده بود. به بیان دیگر مشکل از او نبود بلکه از انتخاب کنندگان او به این مقام بود.

مراحل بعدی:

آنگاه پس از دریافت پروفرم ،مرحله ثبت سفارش پروفرم در وزارت بازرگانی صورت می گیرد و سپس با تامین بودجه از طرف شرکت برای گشایش اعتبار در بانک اقدام می گردد .

فروشنده وقتی اعتبار بانکی را دریافت می کند موظف است طبق توافق به ساخت و یا حمل کالا اقدام نماید.

در ضمن این وظیفه بخش بازرگانی شر کت خریدار است که کپی اعتبار بانکی را که اصطلاحا به " سوئیفت" شهرت دارد برای فروشنده ارسال و طی نامه ای از او بخواهد طبق شرایط مذکور در اعتبار به تولید و یا حمل کالا اقدام نماید.

دیگر آن که دقت در مندرجات متن اعتبار جهت اصلاح هر گونه اشتباه با بخش بازرگانی شرکتی است که به گشایش اعتبار اقدام کرده است.

اگر تولید و یا حمل کالا زمان بر است می بایست که در فواصل زمانی با ارسال نامه، فاکس ، و یا ئی میل از وضعیت تولید یا حمل کالا مطلع شد.

در بازرگانی و امور تجاری گفتگوی تلفنی فاقد ارزش مثبته است.

متاسفانه بعصی از مدیران بخاطر عدم تجربه در این زمینه که احتمالا تحت فشار خریدار اصلی و یا هیت مدیره قرا رگرفته و می خواهد به هر نحو اطلاعاتی را بدست آورده و به خریدار و یا دیگر مدیران شرکت منتقل کند همواره اصرار به مکالمه تلفنی با فروشنده و تولید کننده دارد که این اشتباه است.

ضمنا قبل از حمل باید کالا تا مقصد نهایی بیمه شود و روی این مقصد نهایی باید توجه لازم بعمل آید.

نرخ بیمه بر اساس مقایسه بعمل می آید و سوابق کار شرکت بیمه نیز باید در نظر گرفته شود.

درارتباط با حمل اگر کالا بصورت فوب ومانند آن خریداری شده هزینه حمل با خریدار است و می بایست شرکتی مناسب برای حمل کالا با قیمت مقایسه ای انتخاب شود.

اگر نیاز به بازرسی کالا در مبداء و یا مقصد می باشد انتخاب شرکت بازرسی کننده با دقت لازم صورت گیرد.

هم چنین برای استاندارد ها اقدامات لازم بعمل آید.

آنگاه که کالا به گمرک رسید دقت مورد لزوم در ترخیص سریع صورت گیرد و شرایط زمان و مکان و موعد تعهد جهت تحویل کالا نیز لحاظ گردد.

توقف بی مورد و طولانی کالا در گمرک با عث افزایش هزینه های انبارداری می شود . اگر به اخطارهای گمرکی توجه نشود کالا تملیک می شود و باز گردانی یا ممکن نیست و یا هزینه فراوان دارد.

زمانی که کالا به انبار شرکت و یا خریدار تحویل گردید مسئولیت بخش بازرگانی و سفارشات خارجی تقریبا تمام می شود .

مگر آن که بخش فروش نیز جزو بخش بازرگانی باشد که در شرکت مورد بحث ما این گونه نبود.

همه این موارد و یا قسمت بزرگی از آن فقط در زمان عادی بر این اساس صورت می گیرد و برای غیر این زمانها باید تمهیدات دیگری اندیشید که در روند معمولی خریدهای خارجی قرار نمی گیرند

امیر تهرانی

ح.ف

 |+| نوشته شده در  دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 15:53  توسط حسین فقهی  | 

سومین شغل:

گنج دریک روزنامه بود(بازرگان موفق)

سومین محل کار من یک شرکت خصوصی خانوادگی بود که در خیابان پانزده خرداد قرار داشت.

خیابان مزبور از روبروی بازار بزرگ تهران می گذرد و منطقه بازار جایی بود که من در آن بدنیا آمده بودم.

البته منطقه بازار در زمان تولد من جایی مناسب برای زندگی بود. بطوریکه تا چند سال پیش از تولد من تعدادی از کنسولگریهای خارجی در منطقه بازار بود، و دخالتهای مستمر آنان در زیر چتر سفارتخانه هایشان همیشه شر آفرین بود.

اگر چه من بچه بازار بودم و لی متاسفانه بازاری نبودم.

بر گردیم بسراغ شغل سوم: این شرکت را پدر و پسری مد یریت می کردند که بخش خارجی با پدر و بخش داخلی و فروش با پسر بود.

آنان وارد کننده کاغذ و مقوابود ندو مدیر اصلی و بنیانگذار شرکت یک بازرگان اهل تبریز بود که در کل آدم خوب و موفقی بود ولی نسبت به کارمندانش روش ارباب رعیتی داشت که در نهایت برای من قابل تحمل نبود .

این که او چگونه توانسته بود نمایندگی یک شرکت بزرگ انگلیسی را بدست آورد داستان جالبی داشت که می تواند الگویی برای تازه کارها و جویندگان موفقیت باشد.

گنج در یک روزنامه و کف خیابان بود:

او تعریف می کرد: زمانی که 19 سال داشتم از خیابانی عبور می کردم که ناگهان چشمم به یک برگ روز نامه افتاد که کف خیابان قرار داشت و روی همان صفحه و بزبان انگلیسی یک آگهی بزبان انگلیسی چاپ شده و از علاقمندان ایرانی می خواست که برای کسب نمایندگی آن شرکت اقدام نمایند.

او در ادامه گفت: من روزنامه را بر داشتم و با آنکه زبان انگلیسی من در آن موقع ضعیف بود به هر سختی بود توانستم از مفهوم آگهی سر در بیاورم . سپس با همان زبان انگلیسی بسیار ضعیف برای آنان نامه ای فرستادم و آماد گی خود را برای نمایندگی آنان در ایران اعلام نمود. در کوتاه مدت موافقت آنان رسید و من در 19 سالگی نماینده یک شرکت معروف انگلیسی شدم.

علیرغم ویژگیهای مثبت و آن که او انسان خوبی بود ولی اصولا از برج عاج به پائین نگاه می کرد .

البته تاحدودی هم حق داشت . چون او نه دبیرستان رفته بود و نه دانشگاه! ولی زبان انگلیسی خوب می دانست ،هم از لحاظ مکاتبه و هم صحبت کردن !خودش آنرایاد گرفته بود . هیچ گونه کلاسی نرفته بود .

در کلاس درس معلمی در سطح عالی حضور نداشته بود،ولی تجارت و کار خود را خوب می دانست .

همان گونه که گفتم ، او توانسته بود د ر جوانی نمایندگی یک کمپانی معروف از انگلستان را بگیرد که کاغد و مقوا تولید می کردند.

درضمن از کشورهای دیگر مثلا از اطریش کاغد تیشو وارد می کرد؛ یعنی همان دستمال کاغذی امروز !

هم چنین او از بلغاستان وفنلاند نیز مقوا می آورد! کارش را بلد بود. بنابراین باید اعتراف کنم چانه زنی تجاری و البته مودبانه را نیز از او آموختم.

نکته ای که باید در این ارتباط بگویم این است که آن دوران ایجاد یک شرکت تجاری و کار صادرات و واردات از تشکیل یک مغازه کوچک خواربار فروشی آسان تر بود. و ورود به بازارهای جهانی بویژه برای واردات کالا بسیار سهل و آسان بود. اما همین حد از موفقیت نیاز به هوشمندی و اقدام بموقع داشت.

چانه زنی مودبانه

او همیشه در زمانی که می خواست قیمت کالا را از فروشنده دریافت کند یک اصطلاح را در آخرین مکاتبه بکار می برد و آن اصطلاح ترکیبی (Rock Bottom Price) بود که ترجمه فارسی آن "آخرین و پایین ترین قیمت ممکن " می باشد .

روش وی این گونه بود که چندین بار مکاتبه می کرد و روی قیمتهای فروشنده مانور می داد و تخفیفاتی می گرفت و آخر سر از آنان می خواست که پایین ترین قیمت ممکن را بدهند.

من هم بعد ها در طی سی و چند سال خرید و فروش و بازرگانی بین المللی این اصطلاح را در آخرین مکاتبه و یا در آخرین مذاکره بکار می بردم که نتیجه مثبت هم داشت. خدا ایشان را هم بیامرزد.چون آدم دست به خیری بود .

درست است که از لحاظ اخلاق و رفتار کاری ما اصلا باهم جور نبودیم. ولی احترامش را داشتم وبه همین دلیل پس از چهار سال استعفا را نوشته بیرون آمدم.

چون منهم حق داشتم. زیرا من هم زحمت کشیده بودم و در برخی زمینه ها بیش از او می دانستم.

امیر تهرانی

ح.ف

ادامه دارد...

 |+| نوشته شده در  یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 12:30  توسط حسین فقهی  | 

دومین کار و حرفه و آغاز ورود به دنیای بازرگانی بین المللی

-(دفتر چه نجات، جدولهای معجزه ، انگشتری سلیمان و عصای معجزه موسی)

دومین شرکتی که در آن به یک کار جدی مشغول شدم که نوع کارش تا حدود قابل توجهی مورد علاقه من بود شرکت توزیع و تامین آهن ایران بود.

این شرکت در ساختمانی در خیابان ملک- الشعراء بهار در خیابان طالقانی امروز و تخت جمشید آن زمان قرار داشت.

در این شرکت سهامداران ثروتمند و قدرتمند حضور داشتند و حدود چهل نفر کارمند در آن مشغول بکار بودند.

من در آن شرکت مسئول بخش آمار فروش و واردات بودم. در آن مدت هم که آنجا بودم در درون خودم احساس رضایت کامل نداشتم. زیرا خود را برای کار در بخش بازرگانی بین المللی آماده کرده بودم، ولی پست مدیریت بخش بازرگانی داخلی نصیبم شده بود.

اماآن زمان اشتباه می کردم که این گونه فکر می اندیشیدم. زیرا اگر بدنبال ایجاد فضای مناسب در زندگی هستیم ، باید بدانیم که صبر و حوصله تنها کلیدهای طلایی هستند که با استفاده از آنها دروازه های موفقیت بر روی ما گشوده می شوند.

کار و شغل حقیقی راه شاهانه ندارد . بلکه می بایست دایم در حال آموختن و کار کردن بود.

جدولهای معجزه و دفتر چه نجات:

در حقیقت همانجا بود که به راز و رمزهایی پی بردم که نجات دهنده شهرت کاری من در سی و چند سال بعد گردید.

جر این شرکت بود که بهترین تجربه های کاری را یاد گرفتم. چون مدیران اصلی شرکت اصول بازرگانی بین المللی را خوب بلد بودند و به کار واردات از خارج و توزیع کالا در بازار های داخل صد در صد تسلط داشتند.

تهیه آمار روزانه و تبدیل آن به هفتگی ،ماهانه و سالانه و ارزیابی و تحلیل پروژه های در دست اقدام و پیگری موارد روز بروز هر پروژه از جمله شگرد هایی بودند که در این شرکت آموختم.

هم چنین ایجاد دفتر برنامه های روزانه کاری نکته ای بود که در همان شرکت فهمیدم و تا آخر دوران کار و در طی عمر کاری در و هر شرکت و موسسه که بودم و از آن استفاده کردم

اما جدولهای معجزه و چگونه آنها را یاد گرفتم داستان جالبی دارد .یادم هست که مدیر عامل شرکت یک اتاق کاری و پذیرایی و میزی بزرگ داشت که هیچ وقت پرونده روی میز اش تلنبار نمی شد . یعنی در اکثر مواقع هیچ پرونده ای روی میزش خاک نمی خورد.

فقط و فقط روی میز و او یک دفتر شیک مستطیل شکل قرار داشت و یک خود نویس لامی!

یک روز که نزد او بودم ، دفتر روی میزش را نشان داده و گفت:" ببین! "اگر من امشب بمیرم و از دنیا بروم، کسی که فردا به عنوان مدیر عامل پشت این میز بنشیند با مطالعه این دفتر خواهد فهمید من از ابتدای سال چه کرده ام، چه ملاقاتهایی داشته ام و چه کار هایی قرار است انجام بدهم."

از همانروز به بعد من نیز بر ای خود یک دفتر کاری خریدم و همان روش را همیشه و در هر محل کار ی ادامه دادم همان یک دفتر برنامه کار را رقم می زد و خط سیر را نشان می داد.

به همین خاطر هر سال آنرا تجدید کرده و یک دفتر جدید جایگزینش می کردم که حقیقتابسیار سودمند و ثمر بخش بود.

جدول معجزه نیز میراث دیگر کار در آن شرکت بود. در آنجا آموختم چگونه مسیر کار روزانه، هفتگی، ماهانه و سالانه را در جدولهای آمار ی بزرگ و در برگهای مقوایی یک صفحه ای بگنجانم که در ده ردیف و ستون خط کشیده تهیه می شد .

در این جدولها تمامی اطلاعات مربوط به خرید ، فروش ، واردات و صادرات در آن درج می گردید و هر کار ، هر خرید ، هر فروش یک شماره داشت.

به همین علت بود که آنها را "جدولهای معجزه " نام گذارده بودم. چون وقتی مدیر عامل و یا هیئت مدیره نیاز به تعقیب روند کار داشتند با یک نگاه به جدول آماری یک صفحه ای از وضع پروژه ها آگاه می شدند. این شرکت با شروع انقلاب منحل شد.

البته من زودتر از آنجا بیرون آمده و استعفا دادم چون آنان نیز قدر زحمت کار مرا درست را نمی دانستند.

عصای موسی و انگشتری سلیمان

راستش آن زمان نمی دانستم و به این راز مخفی پی نبرده بودم که من بعنوان یکی از مدیران مهم شرکت می بایست بگونه ای عمل می کردم که آنان به ارزش کار م پی ببرند و شیوه ای را اتخاذ کنم که دشمن و مخالف من که باعث شد آنجا را ترک کنم یا به دوستی با من جلب شود و یا این که از سر راهم بر داشته شود.

سیاست فوق را از آن به بعد بکار بستم و دریافتم که هم چون انگشتری سلیمان پیامبر و مانند عصای معجزه موسی نبی هنگامه می کند.

انگشتری همان آگاهی و دانایی و شناختن باطن و سیاست پنهان اشخاص و تشخیص دوست از نا- دوست بو د

عصای موسی نیز همان روش دوگانه تبدیل مخالفان به دوستان و یا حذف و دور کردن بدان بود.

بزودی به تفصیل در این مورد سخن خواهم گفت.

ادامه دارد...

امیر تهرانی

ح.ف

 |+| نوشته شده در  جمعه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 12:41  توسط حسین فقهی  | 

استخدام در هواپیمایی پارس ایر،

و یا دومین شغل دوران زندگی من:

نخستین جایی که بطور رسمی پس از انجام خدمت وظیفه استخدام شدم هواپیمایی پارس ایر بود که در جنب فرودگاه بین المللی سابق تهران قرار داست.

این شرکت هواپیمایی پیش از انقلاب توسط تیمسار رفعت تاسیس شده بود و مدیران اصلی آن پسر ، دخترش و برادر همسرش بودند .

آخرین شخص از اشخاص نامبرده اگر چه خلبان ماهری بودو به اصطلاح استاد خلبان بشمار می آمد و دیگران را آموزش می داد ولی از لحاط اخلاقی رب النوع هوسرانی و بی بند و باری بود.

در آن زمان هواپیمایی پارس ایر تعدادی کارمند جوان جهت کار در بخشهای مختلف خود می پذیرفت.

به همین دلیل من نیز برای بخش مدارک فنی در خواست دادم و پس از مصاحبه که بزبان انگلیسی انجام شد بلافاصله پذیرفته شده و در بخش مدارک فنی مشغول بکار شدم.

مدارک موجود در آن بخش همه بزبان انگلیسی بودند و تسلط به این زبان از شرایط اصلی پذیرش بود.

در حقیقت کار من فنی نبود ولی باید مدارک و گزارشات فنی را که خلبانها و بخشهای دیگر ارائه می کردند مطالعه و گزارشی از آنها تهیه نموده و در زونکن های مربوطه بایکانی میکردم.

سر پرست بخش ما شخصی بنام آقای رحیمی بود که در امورفنی هواپیما بسیار وارد بودو در ضمن آشنایی کامل با این متون فنی داشت.

من هم از کار در آن بخش راضی بودم، البته برای مدتی کوتاه! چون می دانستم که با کار در بخش فنی یک شرکت بعنوان ناظر بر مدارک فنی نمی توانستم به آرزوهای خود تحقق بخشم.

یک توضیح شخصی و فنی بسیار بسیار مهم

راستش من زبانهای انگلیسی ، آلمانی و فرانسه را آموخته بودم که بتوانم در شرکتهای بزرگ تجاری کارکنم. شرکتهایی که انسان با کار در آنها با جهان تجارت سرو کار پیدا می کند ، با ملتها و فرهنگهای مختلف آشنا می شود، و به کشورهای مختلف سفر می کند.

باید اعتراف کنم که این تنها راهی بود که بوسیله آن می توانستم در جهان سیر و سفر داشته باشم ،جهانگردی کنم و در ضمن به کار آبرومندی مشغول باشم که کفاف هزینه من و خانواده ام را بدهد.

از این روی تا آنجا که توانسته بودم کتابهای مربوط به سفارشات بازرگانی خارجی را مطالعه کرده و تا سر حد توان بامکالمات و مکاتبات و ترجمه و نگارش به زبانهای فوق آشنا شده بودم.

ضرورت دارد که برای جوانان امروز توضیحی بدهم، بویژه برای آن دسته از جوانان که 20 بار در زیر کامیونها در فرانسه و یا جاهای دیگر مخفی می شوند تا برای مثا ل به انگلستان بروند.

اصلا نیاز به چنین کارهای خطرناک و دور از شان انسانی نیست.قدری دانش و مهارت می تواند در حالی که سوار بر وسایل نقلیه مدرن هستید با احترام و سر بلندی شما را به این نوع خواسته ها برساند.

این توضیح را نیز بدهم که در آن زمان و (حتی امروزه) نیز که تعداد زیادی می توانستند به ز بان انگلیسی صحبت کنند، ولی از هر ده هزار نفر فقط تعدادی محدود با مکاتبات به این زبان و نگارش نامه ها و مقالات و گزارشات آشنا بود.

در نتیجه تسلط من بر نگارش به انگلیسی ، فرانسه و یا آلمانی و یا ترجمه از متونی که به این زبانها بود باعث می شد که در هر شرکت که دارای بخش بازرگانی خارجی بود یعنی کار صادرات و واردات داشت بی مشکل و با حقوق خوب استخدام شود .

خوشبختانه این مزیت و امتیاز تا پایان دوره چهل و دوساله کار ی من مانند کلید ی طلایی و سحر آنیز در دستان و در اختیار من بو د.

امیدوار م این نوشتار ها بکار نوجوانان و جوانان کشور ما بیاید و اگر توجه ندارند بدانند که با کسب دانش و مهارت می توانند به آرزوهای خود برسند و پای بر عرصه کار و جهان بگذارند.

به هر روی باتوجه به آنچه ذکر شد نمی خواستم آن همه زحمت را به پای کارمندی در یک بخش فنی بریزم. چون کار در بخشهای مدیریت بازرگانی و صادرات و واردات و همراه با سفر به کشورها وسرزمینهای مختلف مشغولیت فکری مهم من بود.

البته من آینده را روشن می دیدم و باور داشتم آنچه بعنوان هدف در ذهن من جلوه گری می کند بزودی تحقق می یابد که همان نیز شد و من توانستم حدود 35 سال در همین زمینه کاری فعالیت داشته باشم.

یک حقیقت دیگر که باید به آن اشاره کنم این است که در آن زمان سفر بسیار آسان بود، بسیا ری از کشور ها ویزا نمی خواستند ، وتبلیغات تورها نشان می دادند که هفت کشور ار- وپایی و یا آسیایی و حتی امریکا و کانادا را می توانستند با ۲۰ یا ۳۰ هزار تومان و حتی خیلی کمتر از آن سیاحت کرد.

اما همان ۲۰ و یا ۳۰ هزار و حتی ۱۰ هزار تومان برای من که تازه استخدام شده بودم مبلغ سنگینی بود.

شاید فقط ۱۰ هزارتومان پول لازم بود تا در های آرزوها بروی من گشوده شوند ولی همین امکان نیز وجود نداشت.

چون ترجیح می دادم آن پول را با خانواده که همه هستی انسان هستند صرف کنم تا با مسافرت به دیگر کشورها!

نکته آزار دهنده این بود که در طی مدتی که در پارس ایر کار می کردم هرروز سیل مسافران خارجی بداخل ایران و سیل مسافران ایرانی عازم به دیگر کشورها را می دیدم که سوار هواپیما شده و به آرزوی خود می رسند، ولی من با این که محل کارم در چند قدمی پلکان هواپیما بود نمی توانستم سفر کنم.

پس به آرزوهای دیگر پرداختم!

خواند ن 3500 جلد کتاب

از آنجا که تنها آرزوی من فقط سفر به سرزمین های دیگر نبود به دیگر آرزوهای قابل دسترس پرداختم.

از جمله تحصیلات را ادامه داده ، به خواندن کتابهای مختلف و تکمیل زبانهای مختلف پرداختم.

چون عطش سیری ناپذیری در من برای دانستن وجود داشت. و همین باعث می گردید تا به مطالعه کتابهای مختلف از تاریخ ادیان گرفته تا فیزیک اتمی، از پزشکی گرفته تا تاریخ ایران و جهان ، سفرنامه ها و سرگذشت ها ،ادبیات و شعر وشاعری، تاریخ علم و دانش و تمدن بشری ، رمانها و داستانها ی مشهور جهان، حتی سرکی هم به دانشهای اکالت و غریبه بپردازم.

. من در یک وبلاگ که در دو سایت مشهور منتشر می شود، به بحث در باره ۳۵۰۰ جلد کتابی پرداخته ام که تا کنون خوانده ام. این بلاگها تحت عنوان :

رازهای کتابخانه من در بلاگفا و اسکای بلاگ منتشر شده می شود و تا کنون استقبال خوبی از آن به عمل امده است.

به ورزش کاراته روی آوردم

جادویی که کونگ فو بویژه آتشی که بروس لی با فیلمهایش در میان جوانان ایجاد کرده بود مرا نیز جذب ورزش کونگ فو بروش بروس لی یا همان جیت کاندو نمود.

حدود ۹ سال به این ورزش پرداختم که برای بدن ضعیف من سلامتی به ارمغان آورد.البته بعدها دریافتم که دویدنهای هرروزه و پیاده رویهای تند بهتر از هر ورزشی در ایجاد سلامت روح و جسم موثرند.

استعفا از کار در هواپیمایی

در ادبیات ما اصطلاحی وجود دارد که می گوید: "هرکسی را بهر کاری ساختند."، بنابر این اگر در آغاز زندگی و روند شغل یابی های نخستین ، جوینده کار به استعداد و علاقه خود توجه نکند سرانجام جز حسرت نصیب او نخواهد شد.

همانطور که گفتم من بعنوان مترجم بخش فنی به هواپیمای پارس ایر رفته بودم و از کارم تا حدی راضی بودم. اما روزی از من خواستند که به بخش دیسپچ بروم و در آنجا مشغول بکار شوم.

کار بخش دیسپچ تقریبا شبیه کار برجهای مراقبت پرواز فرودگاه است، البته در حجم خیلی کوچکتر و در ضمن این کاری بود که من ااصلا آن را دوست نداشتم .

علاوه بر آن سرپرست آن بخش برادر خانم تیمسار رفعت بود که از اخلاق و رفتارش صحبت کردم.

پس اشتباه بزرگ من در این بود که کاری را پذیرفتم که به آن هیچ نوع علاقه ای نداشتم . درضمن ، بخش تحت فرمان شخصی بود که مجسمه شهوترانی و تکبر بود.

البته و متاسفانه نیز اطلاعات پیشین هم به من داده نشده بو د که کار در آنجا چه گونه است و و این که مشکلات کار فراوان است. ازسوی دیگر خود من هم هیچ تجربه ای دراین کار نداشتم.

یعنی برخلاف کار قبلی که ترجمه و تهیه گزارش از مدارک فنی و سازماندهی آنان بود و من از آن سر در می آوردم، در این کار هیچ تجربه ای نداشتم.

به همین دلایل پس از مدتی احساس کردم اعصابم خرد شده و مشکلات این کار که بی حد و اندازه بود مرا خسته و روحم را آزرده کرده بود.

سرانجام عطای آن شغل را به لقایش بخشیده و استعفای خود را روی میز گذارده و آنجا را ترک کردم.

امروز می دانم که کار درستی کردم و هر گز از آن پشیمان نیستم.و گرنه امروزه نمی توانستم از چهل سابقه کاری مختلف با تجربه های مختلف و پیشرفتهای بهتر برای شما مطلب بنویسم.

اگر قرار بود دوران اصلی کار من حتی در همان بخش فنی بگذرد، دیگر خاطرات قابل توجهی پیش نمی آمد که از آن سخن بگویم.

اگر در بخش دیسپچ می ماندم ، فشار کار و بی علاقگی مرا در همان پنج شش سال اول منهدم کرده بود.

پیشنهاد دوستانه ام به نسل جوان این است که بهترین ترانه زندگی شما نخستین شغلی است که آنرا انتخاب می کنید. اگر این ترانه شور و شوق در شما بر نیانگیزد و شما را به وجد در نیاورد،یعنی اگر عاشق شغل خود و علاقمند به کار خود نباشید، زندگی انباشته از دلسردی را تجربه می کنید.

استعفا از کار در هواپیمایی

در ادبیات ما اصطلاحی وجود دارد که می گوید: "هرکسی را بهر کاری ساختند."، بنابر این اگر در آغاز زندگی و روند شغل یابی های نخستین ، جوینده کار به استعداد و علاقه خود توجه نکند سرانجام جز حسرت نصیب او نخواهد شد.

همانطور که گفتم من بعنوان مترجم بخش فنی به هواپیمای پارس ایر رفته بودم و از کارم تا حدی راضی بودم. اما روزی از من خواستند که به بخش دیسپچ بروم و در آنجا مشغول بکار شوم.

کار بخش دیسپچ تقریبا شبیه کار برجهای مراقبت پرواز فرودگاه است، البته در حجم خیلی کوچکتر و در ضمن این کاری بود که من ااصلا آن را دوست نداشتم .

علاوه بر آن سرپرست آن بخش برادر خانم تیمسار رفعت بود که از اخلاق و رفتارش صحبت کردم.

پس اشتباه بزرگ من در این بود که کاری را پذیرفتم که به آن هیچ نوع علاقه ای نداشتم . درضمن ، بخش تحت فرمان شخصی بود که مجسمه شهوترانی و تکبر بود.

البته و متاسفانه نیز اطلاعات پیشین هم به من داده نشده بو د که کار در آنجا چه گونه است و و این که مشکلات کار فراوان است. ازسوی دیگر خود من هم هیچ تجربه ای دراین کار نداشتم.

یعنی برخلاف کار قبلی که ترجمه و تهیه گزارش از مدارک فنی و سازماندهی آنان بود و من از آن سر در می آوردم، در این کار هیچ تجربه ای نداشتم.

به همین دلایل پس از مدتی احساس کردم اعصابم خرد شده و مشکلات این کار که بی حد و اندازه بود مرا خسته و روحم را آزرده کرده بود.

سرانجام عطای آن شغل را به لقایش بخشیده و استعفای خود را روی میز گذارده و آنجا را ترک کردم.

امروز می دانم که کار درستی کردم و هر گز از آن پشیمان نیستم.و گرنه امروزه نمی توانستم از چهل سابقه کاری مختلف با تجربه های مختلف و پیشرفتهای بهتر برای شما مطلب بنویسم.

اگر قرار بود دوران اصلی کار من حتی در همان بخش فنی بگذرد، دیگر خاطرات قابل توجهی پیش نمی آمد که از آن سخن بگویم.

اگر در بخش دیسپچ می ماندم ، فشار کار و بی علاقگی مرا در همان پنج شش سال اول منهدم کرده بود.

پیشنهاد دوستانه ام به نسل جوان این است که بهترین ترانه زندگی شما نخستین شغلی است که آنرا انتخاب می کنید. اگر این ترانه شور و شوق در شما بر نیانگیزد و شما را به وجد در نیاورد،یعنی اگر عاشق شغل خود و علاقمند به کار خود نباشید، جهنم را در همین دنیا تجربه می کنید.

ادامه دارد...

امیر تهرانی

ح.ف

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 16:54  توسط حسین فقهی  | 

ادامه از نوشتار پیشین:

فهرست مشاغل و مکانهای کاری

در ابتدا نام موسسات و شرکتهایی را که در آنها مشغول بکار بوده ام فهرست وار در این جا می آورم تا این نوشتار ها صورت کاملا حقیقی به خود گیرند. این فهرست بطور کل بر دو بخش می باشد :

-تجربه های کاری پیش از انقلاب

-تجربه های کاری پس از انقلاب.

کار پیش از انقلاب:

-دوران خدمت نظام وظیفه

کار من بعنوان کارمند در اصل با دوران خدمت نظام آغاز شد. چون پس از شش ماه دوره آموزشی که در پادگان سپاهیان کرج انجام شد (این مکان یک مر کز ترویج کشاورزی با مساحتی وسیع و گل و گل کاری بسیار زیبا وساختمانهای مدرن بود که خود وصف جداگانه ای دارد و خدمت سربازی در آن مکان یک امتیاز بود .) به منطقه مورد نطر خدمت اعزام شدم .

ضمنا باید بگویم که چون من مایل به انجام خدمت سربازی در آن زمان نبودم یک سال و نیم غیبت داشتم .(این غیبت نیز ناشی از یک محاسبه غلط دوران جوانی بود.)

به هر حال پس از شش ما ه آموزشی من جزو گروهی بودم که به شهر سمنا ن اعزام شدیم. شهری با مردمی خوب و هوایی سالم و البته آب ناسالم!

وقتی به پدر عزیزم که روحش شاد باد گفتم برای انجام بقیه خدمت نظام وظیفه باید به سمنان بروم شگفت زده شده و گفت: خیلی عجیبه ، چون منهم اولین ماموریت دوساله دولتی را که در حقیقت دوره نظام وطیفه من بود همراه مادر و خواهرم در سمنان گذراند.

سمنان شهر مردم خوب و مسجد زیبا

همراه با هم دوره ای خوب خودم عباس عباچی که شاید سی سال است از او خبری ندارم به سمنان رفتیم که شهمیرزاد و دربند آن زمانش با کباب های آقای همتی اش تعریفی بود.

در اولین روز ورود به سمنان چند سپاهی دیگر نیز بودند که همگی باید به اداره ترویج رفته و خود را معرفی می کردیم.

(خانم محترمی جدیدا از من پرسید: شما چگونه خدمت سرباز ی را انجام دادید ؟ پاسخ دادم : مثل بچه های اشراف در یک مسافرت دو سالهو بعد به ایشان توضیح دادم که دوره خدمت وظیفه نظامی ما در هنگ سپاهیان کرج گذشت که یک مرکز آموزش ترویج کشاورزی با امکانات زیاد بود. روزها پس از یک دور رژه و مراسم سلام به آسایشگاه بر می گشتیم ، ظهر ناهار می خوردیم و بر ای آموزش به بخش سازمان ترویج می رفتیم که بنایی بزرگ و تازه ساز و شبیه دانشگاه بود، استادان مختلف از دانشگاه ها و مراکز علمی در کلاسهای آن درس می دادند که آغلب مربوط به کشاورزی بود.

از کار نظامی چیزی نیاموختیم چون ما بعنوان مروج کشاورزی به مناطق مختلف کشور اعزا م می شدیم. شاید اگر این کار با یک بر نامه دقیق تر و منسجم تر انجام می شد می توانست نتیجه بسیار خوبی در ترویج کشاورزی در کشور داشته باشد. سپاهیان هم که فقط می خواستند دوره نظام وظیفه را بگذرانند و سپس دنبال زندگی خود بروند. بنابر این نه عشق و علاقه از طرف ما بود و نه یک برنامه صحیح و جدی از طرف مسئولین آن زمان! ولی استثنائا برای من و همدوره ایم عباس عباچی این خدمت وظیفه دوره ای بود که هم خدمت نظام را انجام دادیم و هم کار آموختیم و هم کار کردیم.

کار در اداره ترویج کشاورزی

سپس در توضیحاتم به آن خانم افزودم وقتی به اداره ترویج سمنان رسیدیم ما را نزد آقای فریدونی مسئول ترویج کشاورزی بردند و او پس از خوش آمد گویی و پذیرایی گفت: ما به دو سپاهی نیاز داریم که به دهات اعزام نشوند و در بخش نقشه کشی اداره ترویج کارکنند و البته ریاضی آنان هم خوب باشد.

من بلافاصله دستم را بلند کردم.

آقای فریدونی گفت: خوب نفر دوم؟

دوست من عباس عباچی نیز دستش را بلند کرد و ما شدیم دونفر.

از فردا صبح ما به اداره ترویج می رفتیم و از ساعت هشت صبح تا دو بعد از ظهر در اداره با مهندسان و نقشه برداران کار می کردیم . یعنی هم نقشه کشی و هم نقشه برداری یاد گرفتیم و هم کارمند اداره شدیم. بدین ترتیب یک سال و شش ماه ما دونفر سرباز کارمند این اداره بودیم که افراد خوب در آن زیاد بودند.

این نخستین تجربه کاری من در یک محل اداری بور و در جای خود برای ما امتیاز بزرگی بود. چون هم کار در اداره را یاد گرفتیم که یک کار جمعی است و هم نظم و انظباط و سر ساعت آمدن و رفتن را آموختیم!)

ح.ف

ادامه دارد...

 |+| نوشته شده در  سه شنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 11:14  توسط حسین فقهی  | 

یادداشتهایی در باره چهل سال تجربه های زندگی و کار :

بخش نخست:

شاید برای شما هم همین گونه آغاز شود!

اصولا ما با کار زنده ایم . از سوی دیگر مهم نیست که مسیر زندگی و کار را چقدر زود و یا کمی دیر تر آغاز کنیم ، بلکه مهم این است که چگونه آن دو را شروع کرده و چگونه ادامه می دهیم.

سه اصل اساسی:

- دو نکته ای که در بالا به آن اشاره شد "رازهای بزرگی " هستند که " نقش طلایی "در زندگی ما ایفاء خواهند کرد.

-در حقیقت نخستین ترانه زندگی همین دو هستند. اگر این دو ترانه بجا و درست زمزمه شوند ، پیشرفت در زندگی حتمی است.

-ضمنا درک این دو و اجرایشان زیاد سخت نیست، بلکه نیاز به قدری هوشمندی و آگاهی ، و توجه به وضعیتی دارد که ما در آن قرار داریم.

شرحی کوتاه:

اصولا برخی ها این گونه اند که مسیر ی را انتخاب نموده و هر گز تحت هیچ شرایطی آنرا تغییر نمی دهند. این ایستایی و عدم جابجایی دو علت دارد:

۱- یا آن قدر از شغل و حرفه خود راضی هستند که هر گز به تغییر آن رضایت نمی دهند؛ برای نمونه یک پزشک موفق،یک بازرگان پیروز، یک نقاش شاهکار آفرین، یک خوشنویس ماهر که این دو آثار بدیع خلق می کنند ( خوشبختانه کشور ما ارتشی از این هنرمندان نام آور را در اختیار داشته و دارد، ) و یا یک موسیقیدان و یا خواننده ای بزرگ که مردم با صدای او و یا صدای ساز او آرامش می یابند، ) همه اینان و مانند اینان نامشان اکثرا با ابدیت تاریخ پیوند می خورد و اصولا تمایلی به تغییر شغل خود ندارند.

اینان با سعی ،کوشش و زحمت در مسیری که انتخاب کرده اند می مانند. اما خود اینان به مثابه یک گنج بی پایان برای ملت ، کشور و فرهنگ ما هستند.

۲- گروه دیگری هم وجود دارند که از ترس از دست دادن آب باریکی که از جوی کار روزانه به زندگی اشان وارد می شود هر گز به تغییر شغل و مسیر زندگی روی نمی آورند. اینان هم می مانند که می مانند.

۳- گرو ه سومی هم وجود دارند که اگر لازم ببینند که باید به تغییر در کار و زندگی دست بزنند تا تحولی را شاهد باشند به چنین تغییری روی خواهند آورد و به فرصتهای پیش آمده خوش آمد خواهند گفت...

و خوشبختانه من از این گروه آخرین بودم.

بخش دوم:

به چه چیز های برای تحول نیاز داریم؟

1-هوشیاری

2- اقدام بموقع

من خود این گونه بودم که هر گاه که به اندازه کافی در هوشیاری و دقت بسر می بردم (چون در دو مورد از این ناهشیاریها گرفتار شدم و هم اکنون افسوس آن دو را می خورم) و دروازهای تغییر و تحول را گشاده می دیدم، و عبور از آنان را لازم می دیدم ، حتما موقعیت حال را به وضعیت آینده مبدل می ساختم.

بدون اعراق می گویم که این تغییرات برای ایجاد تحول در زندگی و کار من تا حد اقل هشتاد درصد مفید بودند.

یعنی بازده هشتاد درصدی داشتند ...در ست مانند این که شما کالایی را بخرید و با هشتاد درصددسود بفروشید.

البته بهتر است که فروش با صد د ر صد سود همراه باشد ...ولی همیشه امکان چنین کاری وجود ندارد و عوامل دیگری در کار مداخله می کنند که تحت کنترل ما نیستتد.

ارزیابی گذشته

وقتی به گذشته می نگرم و به سابقه کاری خود نگاه می کنم بدون احساس غرور و تکبر بی جا که میراث خودخواهی و جهل است، نوعی احساس رضایت به من دست می دهد.

چرا که آن چه را که در توان خودم از لحاظ علمی ، فکری و روحی داشتم در انجام کار دریغ نکردم.

واضح تر بگویم : بیش از کارهایی که انجام دادم که شرح آن در ذیل می آید، نمی توانستم انجام دهم. بنابراین در دادگاه وجدان شرمنده نیستم.

رازهایی که باید از آنها سخن بگویم!

صبر و تحمل داشتم ولی بز اخفش تو سری خور نبودم و شما هم از آن بز ها نباشید¡

اصلی وجود دارد که می گوید:

" برخی وقتها واقعا معجزه لازم است تا مشکلی کاری مرتفع شود.اما از انجا که از ما آدمیان معجزه به مفهوم واقعی سر نمی زند صبر و تحمل همان کار معجزه را می کند. "

ولی اینجا یک اعتراف بزرگ ضرورت دارد:

"من باید به شما خواننده عزیز صادقانه اعتراف که صبر و تحمل را بر اساس یک میراث خانوادگی از پدر و مادر عزیزم به ارث برده ام. ولی راز مهم دیگری را در مورد سیستم فکری خود باید افشاء کنم:

آن روی سکه وجود من:

ولی این بدان معنی نیست که در مقابل فشار های عمدی دیگران هم چون بزی اخفش ویا موجود سر بزیر ی بودم که هر بلایی را که می خواستد بر سرم بیاورند...هرگز...اصلا چنین واژه ای در قاموس فکری من وجود ندارد. بلکه من در چهار چوب چند اصل کلی هم در زندگی و هم در کار پیش رفته و می روم که روئوس آن عبارتند از:

۱-زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند!

۲-در صورتی که طرف مقابل واقعا غیر قابل تحمل است ، یا خودت را از او بگیر یا او را از خودت!

بخش سوم:

-سرود خداحافظی :

باید اعتراف کنم که در مسیر کار و شغل من دو روش آمده در بند دوم واقعا ثمر بخش بودند. بدین صورت که هر جا که توانایی تغییر در محل کار را نداشتم ، خود را از آنان می گرفتم و با یک بر نامه ریزی پیشین و یافتن کار و شغل بهتر و مطمئن تر و به محض اطمینان از وجود کار جدید سرود خدا حافظی را بر ق آسا سر داده و آنها را می گذاشتم و می رفتم.(بجز یکی دو مورد مورد بقیه موارد بدون هیچ زیان از آب در آمدند و بلکه سود آور هم بودند.)

-حذف طرف زیان بخش و آزار دهنده:

و یا این که اگر توانایی حذف طرف مقابل را داشتم با رعایت این شرط که او نه تنها مرا می آزارد بلکه در کل وجودش برای همه مجموعه زیان بخش است و پس از رایزنی با سایر همکاران و مدیران، با توسل به روشهای قانونی او را از خود و مجموعه می گرفتم.

در نیمه دوم سابقه کاری، اغلب از همین روش استفاده کردم و تجربه نشان داد که : رسیده بود بلائی ولی با فشار بر دکمه رهایی و جداسازی بخیر گذشت.

-خدا پدر زمان را بیامرزد¡

البته انسان با زمان خیلی چیزها می آموزد و این آموزش ها و تجربه ها در موارد بعدی دست ما را می گیرند.

بنابر این طبیعی است که وقتی برای نخستین بار با مشکلی کاری روبرو می شویم قدری بی احتیاط می کنیم اما بزودی یاد می گیریم.

ادامه دارد...

امیر تهرانی

ح.ف

 |+| نوشته شده در  دوشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 13:28  توسط حسین فقهی  | 
 

اگر می خواهید مدیر خوبی باشید باید تاثیر گذار باشید  و برای رسیدن به این مقام که چندان ساده نیست ولی شدنی است بایدویژگی های زیر را در خود تقویت و یا ایجاد کنید:

- در قلبها بدرخشید نه در چشمها!

چشمهای افراد  ممکن است نشانگر حقیقت حال فرد نباشد.چون افراد تحت مدیریت شما   از ترس آن که کارشان را از دست بدهند    ویا داد و فریاد هایی که ممکن است از سوی شما بشنوند (نشانگان ضعف کامل مدیریتی ! درست مانند کسی که از ترس فریاد می زند) -دستورات تنبیهی که  ممکن است برای او  صادر  کنید- اضافه کار ی هایی را که ممکن است  قطع   کنید    در این صورتها ست که  کارمندشما  در ظاهر از شمای  مدیر حساب می برد  و  یا بدلائلی احترام شما را داشته باشد ولی   در قلب از  شمامتنفر است.  

روزی که شمای  مدیر  از مجموعه کاری بروید روز جشن همگانی است حتی اگر شما مدیر باشید که برای مجموعه کار ایجاد کرده باش ی د.

-تشویق را فراموش نکنید! بخصوص تشویق و تشکر زبانی که خستگی از تن مجموعه شما را بدر می کند!

- وقتی می خواهید با مدیران و همکاران تحت نظارت خود صحبت کنید و اشتباه کاری آنان را گوشزد کنیداین کار ر ا در جمع و در حضور دیگران انجام ندهید!چون باعث می شود که به شخصیت آنان صدمه بخورد . ممکن است در این مورد آنان نیز در دل کینه شما را  بپرورانند و یا این که قید کار را زده و هم در همان مجلس در مقابل شما در آیند که در آن صورت شما نیز لطمه شخصیتی خورده اید. 

 در همین مجموعه آخرین که من کار می کردم مدیر عاملی بود که تخصصش در داد و فریاد کردن بود . اصلا بزرگ و کوچک سرش نمی شد. درضمن  همیشه از یکی از مدیران میانی حساب می برد. بطوری که وقتی سوار اتوموبیل می شدیم و او جلو می نشست و اگر ده نفر هم در آن نشسته بودند و همه از لحاظ سن بزرگتر بودند باز  مدیر عامل فقط از همان یک  همکار عذر خواهی می کرد و به اصطلاح به او احترام می گذارد. یکی دیگر از مدیران در این ارتباط می گفت: "این احترام قلبی نیست.  چون مدیر عامل  این طور می اندیشد که ممکن است این مدیر میانی او را کله پا کند. یعنی این ترسی است که او خودش در و جود خودش آنرا پرورش داده است  لذا او را احترام می کند.کدر حالی که دست آخر کسی و یا  کسانی  او را از سر کار بر داشتند که آقای مدیر عامل  اصلا فکرش را نمی کرد. شاید هم می اندیشید که اگر بخواهند او را از جای تکان دهند مدیر میانی مورد نظر پای در میانی  می کند و او را نجات می دهد. ولی چنین چیزی هم اتفاق نیفتاد.

اصولا بیشترین میزان انتقادات بر علیه این  گونه مدیر ان عامل  از سوی کسانی است  که در حضور دوستند و در غیاب دشمن!

-همیشه با افراد مجموعه تخود  حتی با آنانی که بطور مستقیم کار نمی کنید گفتگوی کوتاهی داشته باشید و از احوالات آنان با خبر شوید .

نسبت به مشکلاتی که دارند غم خوار باشید به آنها دلداری بدهید!. چون اینان سرمایه مجموعه هستند

. در خیلی از موارد روسا و مدیران اصلی ممکن است بخاطر در گیری با مشکلات زیاد و یا بخاطر ویژگیهای خاص روحیشان توجه به این موصوع نداشته باشند.ولی  اگر شما مدیر عامل و یا مدیر شدید این نکته مهم را از نظر دور ندارید!.

 -از شوخی کردن با همکاران بپرهیزید و سعی کنید در وضعیتی قرار نگیرید که هیبت و احترام شما از بین برود.

-از انتقاد از دیگر مدیران در مجموعه خودداری کنید! زیرا آنان نیز می توانند در مورد شما و کار هایتان انتقاد کنند.

-به نو آوری در مجموعه خود علاقه نشان دهید! سعی کنید راه ها و مسیر های ساده تری برای انجام کار ها بیابید.

مدیرانی که فکر می کنند افراد مجموعه آنان همواره باید بطوری مشغول انجام کار باشند که فرصت نفس کشیدن نداشتنه باشند قرون وسطایی فکر می کنند. اینان نمی دانند که در عصر ارتباطات ثانیه ای رندگی می کنند .

-به همه همکاران در مجموعه دلگرمی بدهید! این دلگرمی ها توان انجام کار را بالا می برد

 -از انگ بی سوادی زدن به دیگران و آنهم بطور مکرر بپرهیزید. چون در اغلب موارد این تهمت صحت ند اشته وشنونده با شنیدن این نوع سخن فکر دیگری می کند.
 
ضمنا بطور مداوم و روزانه از مجموعه خود آمار بگیرید و با افراد بصورت تک تک صحبت کنید. اگر تعدادشان زیاد است این صحبت را هفتگی انجام دهید.
 |+| نوشته شده در  سه شنبه دهم فروردین ۱۳۹۵ساعت 14:24  توسط حسین فقهی  | 

 

در نوشتار قبلی مقدمه ای بر علت شرکت در نمایشگاه ها ذکر کردم و اکنون به شرح کسب نمایندگیها و کارهایی می پردازم که طی بازدید های نمایشگاهی صورت گرفت . در این نمایشگا ها هدف نخستین که شرکت برای من تعیین می کرد کسب نمایندگی های مختلف از شر کت های مختلف بود.

دومین وظیفه من در این نمایشگاه بازدید و مراجعه به غرفه نمایشگاهی شرکتهایی بود که ما از آنان تجهیزات پزشکی می خریدیم.

سومین وظیفه اینجانب بازدید از شرکت هایی بود که با آنان روابط تجاری نداشتیم و لی گروه فنی همراه مایل به کسب اطلاعات در با ره تولیدات آنان بودند و یا می خواستند اطلاعاتی در مورد کالاهای جدید بدست آورند.

در ارتباط با دو مورد اول و سوم  بندرت مشکلی پیش می آمد. چرا که تمیشت امور با خود من بود و هیچوقت بیگدار به آب نمی زدم و از همراهی دیگر مدیران نیز استفاده می کردم.

ولی در مورد دوم گاهی مشکلاتی پیش می آمد. زیرا خارجی نمایندگانی در ایران داشتند که سرویس  و خدمات فنی ارائه می کردند و در ضمن در اغلب موارد پیگیری مربوط به  تولید و حمل کالا ها –ارائه پروفرم-  و یا در یافت تخفیف ها ما ناچار بودیم از طریق آنان با تولید کننده تماس بگیریم.

طبیعی است که این نمایندگان سعی داشتند منافع شرکت خودشان را حفظ کنند و این موضوع عجیب و غریبی نیست. زیرا آنها شرکتهای خصوصی بودند که با سرمایه خود شرکتشان را بوجود آورده و لذا به شدت و حدت بدنبال حفظ منافع خود بودند.

از سوی دیگر  اغلب این شرکتها ی نمایندگی  را مدیران با تجربه اداره می کردند. ولی اغلب مدیران عامل شرکت ما تازه کارانی بودند که اصلا برای اولین بار به مقام مدیر عاملی رسیده بودندو هیچ گونه سابقه ای در این کار نداشتند.

عجیب آن که ادعای جمع تازه کار از مدیران  عامل که قبلا پست مدیر عاملی را داشتند و سالها در مقام مدیریت عامل شرکتهای بزرگ بودند  بسیار بیشتر بود.

تازه کاران عزیز پس از مدتی بجایی می رسیدند که به هیچوجه گوش به حرف و تجربه کسی نداشتند. بطوری که  در داخل شرکت با مدیران میانی و همکاران در گیر می شدند که این مدیران میانی اغلب افرادی با تجربه طولانی در زمینه کاری بودند. در خارج شرکت نیز به جنگ و گریز و بحث و جدل و کشمکش با شرکتهای نماینده مشغول بودند.

ازمیان این نمایندگیها شرکتهایی که من در همین شرکت با آنان سابقه کاری داشته و مدیران آنان روحیه بخش بازرگانی و مرا می شناختند و می دانستند که ما بدنبال در گیری نیستیم و فقط قصدمان حفظ منافع شرکتمان در چها رچوب همکاری مشترک است اغلب برای شکایت به نزد من            می آوردند.

من نیز تا آنجا که ممکن بود وعلیرغم آن که مدیر عامل تازه کار ما  که خود را به شکل یک امپراطور می دید و نمی دانست چگونه یک بحث بازرگانی را بجلو ببرد  با این نمایندگیها به گونه ای  مذاکره می کردم که تنش ایجاد شده  به حد اقل برسد و در ضمن منافع شرکتمان نیز حفظ شود.  اصولا در این گونه موارد روش من این طور بود که به محضر مدیر عامل شرفیاب و با احتیاط فراوان موضوع را مطرح و نظرشان را جویا می شدم .

 آنگاه با  شرکت نماینده وارد گفتگو می شدم و از ایشان می خواستم مجددا با مدیر عامل ما با دیدگاه متفاوتی از آن چه در قبل داشت وارد گفتگو شود .

یادم هست روزی به دیدن یکی از همین نوابغ مدیریتی رفتم و او را خیلی درهم گرفته و خسته دیدم. وقتی علت را جویا شدم فرمودند که مدیر عامل فلان شرکت بدیدن من آمده و من از او خواستم اقداماتی بکند ولی او سر باز زد.

در پرانتز بگویم که مدیر عامل آن شرکت نماینده نیز از لحاظ خلق و خوی  دارای مشکلات فراوان بود که الحق نمی توان آنرا  انکار کرد. و لی من سالهاهمین وجود شریف را تحمل کرده بودم ودر عین حال به   منافع شرکت پایبند بودم و همکاران عزیز من در بخش  و اغلب مدیران میانی شرکت همین گونه بودند .

به هر حال در آن زوز  از مدیر عامل خودمان پرسیدم که چه نظری دارید؟ و می خواهید شرکت نمایندگی چه کاری برای شرکت ما انجام دهد؟ و وقتی جناب ایشان نظرشان را فرمودند گفتم من  این کار را انجام می دهم و ایشان آرام شدند و فرمودند: بینم چه می کنی ها !.

 سپس با مدیر عامل شرکت نمایندگی وارد کفتگو شده و یک بحث آرام را پیش برده و از زوایای مختلف موضوع مورد اختلاف را مورد بحث قرار داده و در ضمن متذکر شدم که اگر کله شقی کند ناچار ما به سوی تولید کنندگان دیگر می رویم که نمایندگان آنان بیش از بیش مشتاق همکاری  با ما هستند. مدیر عامل شرکت نماینده فکر ی کرد و پرسید: "من چه کاری باید انجام دهم ؟" گفتم" هم اکنون نامه ای به مدیر عامل ما بنویسید و قبول کنید که در صورت خرید  از شما  شرکت شما نیز به تعهد خود پایبند بوده و صریحا تعهد مورد نظر خود را ذکر کنید!"

او نیز به محض باز گشت به محل کارش  چنین نامه ای را با مهر امضاء  به اینجانب تحویل و من نیز آنرا خدمت مدیر عامل خودمان بردم. ایشان نامه را خواند و  لبخندی زد و تشکر ی نیمه ناقصی نمود.

یادم هست چند روز بعد یکی ازمدیران میانی شرکت بدیدن من آمد و گفت پیش مدیر عامل بودم و به وی پیشنهاد کردم که بررسی قیمت این کالا ها را( همان کالاهایی که من در ارتباطشان از شرکت نماینده نامه مورد نظر مدیر عامل را گرفته بودم.) را با شما انجام دهم. ولی مدیر عامل بشدت خندید و گفت: " بابا این بنده خدا(یعنی من) که اصلا تو این باغها نیست که تو با او مشورت کنی."   

باید خدمتتان عرض کنم که آن نامه چند سال بعد باعث شد از  ضرر ی شاید معادل سود شرکت در یک یا دوسال  به شرکت ما جلوگیری شود .

برای آن که به آقای مدیر عامل بفهمانم که اتفاقا ما در باغ هستیم و با توجه به آن که مدتی بود که همکاران شرکت و حتی از بیرون از شرکت در ار تباط با موضوعی که مربوط به مدیریت عامل     می شد پیگیری مستمر می کردند و  من همواره آنان را به صبر دعوت    می کردم   در آن زمان  دیگر  تعلل را جایز ندانسته و بطور سر پوشیده مطلب را با همکاری  در میان گذاشتم که می دانستم     آنرا به گوش مدیر عامل می رساند تا امتیازی بگیرد.

نتیجه کار این شد که وقتی به دیدار مدیر عامل رفتم بدون آن که سخنی بگویم خودشان فرمودند: "من آن کار را انجام دادم."  البته به پاس همین اقدام من از آن به بعد کلیه   مزایایی که به اینجانب تعلق می گرفت نصف شد و شخصی که خبر را برای او برده   بود اضافه کاری  قابل توجه گرفت

 |+| نوشته شده در  شنبه هفتم فروردین ۱۳۹۵ساعت 14:16  توسط حسین فقهی  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا